جدول جو
جدول جو

معنی اصحاب دیوان - جستجوی لغت در جدول جو

اصحاب دیوان
(اَ بِ دی)
صاحبدیوانان. کاتبان. رئیسان دفاتر و نامه ها. رئیسان امور دیوانی و دولتی. وزیران امور مالی و محاسباتی. دبیران: و هریک از اصحاب دیوان او صدری بود با اصل و حسب و علم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). و رجوع به اصحاب دواوین و صاحبدیوان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب دیوان
تصویر صاحب دیوان
ناظر خزانه و مالیۀ دولت، عهده دار عایدات ممکلت، کارپرداز لشکریان. صاحب دیوانی در قدیم شغلی بوده معادل با وزارت دارایی امروزی. رئیس دبیرخانۀ پادشاهی را صاحب دیوان رسالت می گفتند
صاحب دیوان رسالت: رئیس دبیرخانۀ پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بِ کَ)
پیروان کیسان مولای علی امیرالمؤمنین علیه السلام بودند. رجوع به کیسانیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعۀ حجازی قاهره ج 1 ص 235 شود، بمجاز، بمعنی ارباب مشوره استعمال کنند:
در محفلی که بسته زبان سپند من
صد آتشین عذار در اصحاب منقل است.
تأثیر (از آنندراج).
، در تداول عامه، مبتلایان به تریاک. وافوریان. تریاکیان
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ شَ)
پیروان شیبان بن سلمه بودندکه در روزگار ابومسلم خراسانی خروج کرد و بیاری ابومسلم و علی بن جدیع کرمانی و علی بن نصر سیار برخاست. رجوع به ملل و نحل شهرستانی چ مطبعۀ حجازی قاهره ج 1 ص 208 و الفرق بین الفرق ص 81 و طبری ج 9 ص 102 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ دی)
دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، 20000گزی شمال باختری خیاو، 15000گزی شوسۀ خیاو-اهر. جلگه، معتدل و سکنه 187 تن شیعه. آب آن از اهرچای و محصول آنجا غلات، حبوبات، پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ دی / حِ دی)
سرکار و ناظر خزانه و مالیۀ دولت. عهده دار عایدات مملکت. شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفۀ مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیۀ کنونی: پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو (ابوسعید سهل) داده آمده با ضیاع خاص. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدو مفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است. (تاریخ بیهقی ص 124). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. (تاریخ بیهقی ص 267). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل. (تاریخ بیهقی ص 275). و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان. (تاریخ بیهقی ص 345). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ... حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ص 365). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. (تاریخ بیهقی ص 367). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت. (تاریخ بیهقی ص 368). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... (تاریخ بیهقی ص 370). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. (تاریخ بیهقی ص 373). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی ص 373). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت وهندوستان که به غزنین نزدیک است بوده. (تاریخ بیهقی ص 397). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابور دررسید. (تاریخ بیهقی ص 418). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته. (تاریخ بیهقی ص 442). نامۀصاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمهاﷲ علیه و صاحب دیوانی را او میداشت... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. (تاریخ بیهقی ص 444).
مرا گر صاحب دیوان اعلی
چرا گوید به خدمت می نیایی.
سعدی.
نزدیک صاحب دیوان رفتم به سابقۀ معرفتی که میان ما بود. (گلستان).
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبهً ﷲ نیست.
حافظ.
و از روی وقوف و کاردانی در سرانجام امور صاحب دیوانی شروع نمود. (حبیب السیر جزء چهار از ج 3ص 352)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحب دیوان
تصویر صاحب دیوان
خزانه دار و مالیه دولت، عهده دار عایدات مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب دیوان
تصویر صاحب دیوان
عهده، دار خزانه و امور مالی دولت
فرهنگ فارسی معین